سر می فروش در دیوان حافظ این است که آسان بگیری .
گفت آسان گیر کار ها بر خودکز روی طبع سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
اعتماد به خداوند وآسان گیری دو مقوله قابل بحث در فرهنگ نفسانی وانسانی ماست مطلب دیگری که بایست بدان اشاره نمود قرار نداشتن وتوقف ننمودن است .مشو واقف اندر مواقف .
یکی می گفت بایست در عین اینکه بلد هستی چگونه بالا بری و رشد کنی بایست نحوه سقوط را هم فرابگیری البته نبایست سقوط کرد تا به فکر آیسب کمترش باشیم.
ما وقتی به چیزی عادت می کنیم و بدون تفرقه فکری کار را ادامه می دهیم در سپری کردن موفقیم اما تغییر و شلوغ شدن کار مانع فرمانبرداری قوا از قوه عاقله می شود همیشه در مملکت جان میان به سلطنت رسیدن قوه عاقله و پیروی قوی ار آن کشاکشی بر پا ست دو چیز کار را به ضرر تمام میکند 1-قوه ای که کار تصرف را به عهده دارد در چیزهایی تصرف می کند که غضب و شهوت را به کار می اندازد و عاقله می ماند 2-دیگری ادراک جزییات در واهمه کار را می پیچاند
لذا 1-بایست از تفرقه دوری جست که این بی نظمی است که موجب استرس می شود 2-بایست مراقبت نمود که کلید همه مشکلات است و زیاد در جزییات مسثقر نشو یم سفر در راه است هر کس به شیوه ای می رود در جستجوی اعتدال می بایست رفت تا مزاج صاف شود و روح صعود کند
در زندگی تغییر یکی از سهم های زندگی است . این کارخانه ای ست که تغییر می کند
این تغییرات می تواند مطابق با احوالات باشد می تواند نباشد اگر نباشد موجب تغییر در تعادل می شود و بایست چند کار را انجام داد.
1-نبایست برای سامان بخشیدن به احوال با عجله اقدام خاصی انجام داد2-بایست دور اندیشی نمود3-بایست صبوری پیشه کرد وشکیبایی نمود4-باست به مرور جایگزین های مناسب انتخاب تمود
4-از گذشته بایست پند گرفت 5-اگر چیزی از دست رفت اندوه نبایست خورد و چیزی حاصل شد نبایست به سرور افتادکه این وسط ثابت بودن را تمرین می کنی و اینکه نور را می یابی تا تو را بسازد6-با سرگرم کردن خود را از سرگردانی رها بخش
اگر توحید صمدی را بدانی و دارا باشی بی نیاز می شوی و داستان برای تو اول وآخرش یکی می شود که هو الاول وآخر والظاهر
کسانی که رفتند نرفتند پندار ما این است که شهدا رفته اند .ما مانده ایم ولی این ما هستیم زمان ما را با خود برده است
پس ماجرا بیرون کردنی نیست این پندار ما است که حکم اخراج صادر می کند و تا او را به دوستی نگیری از این غربت رهایی نمی یابی پس به هرکجا که می نگری او راببین
استادی میگفت :اگر سخنرانی وگفتگو بداهه صورت گیرد وبگذاری که خداوند مطالب را روزی کند البته با ایجاد صفای باطنی وذکر اهل بیت و...سخنرانی مخلصانه تر است.
در پس آینه طوطی صفتی بنهاشته اند که هرآنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
استادی دیگر میگفت :نشان عاقل وجاهل در این است که عاقل فکر میکند وبعد می گوید وجاهل میگوید وبعد فکر میکند میدانید که فکر در دل است یعنی دل رهبر انسان است در واقع خود مغز انسان ابزار دل است مانند چشم و عقلی که میگویند ذهن نیست واین عقل بعد ماورایی دارد.
که حافظ می گوید :مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود
امیرمومنین در حدیثی میفرمایند :زبان عاقل پشت دلش وزبان جاهل جلوی دلش میباشد یعنی جاهل اول میگوید و و بعد فکر میکند .
سخن این دو استاد را اگر مکان وزمان را رعایت نکنی در تناقض یکدیگر قرار میگیرد .
در جایی که رابطه خالق ومخلوقی و شاگرد واستادی است وشبیه به آن استاد اولی مصداقیت دارد و در جایی که
اجتماع است وارتباطات آن استاد دومی مصداقیت دارد در رابطه شاگرد واستادی اصلا مرحله ای به نام اشراق وجود دارد که با سکوت کارها صورت میگیرد .
اگر انسان ظرف دلش از محبت خدا واولیا پر باشد در محفل مخصوص به دوستی می تواند از خزانه خود جمعیت را به فیض برساند و بایست از نا محرم پرهیز نمود .
اگر کسی مستعد این باشد که در اندرون خویش احوالات خوش کسب کند بی خودی ونیستی و بی خیالی از ماسوی فرض راه اوست .
پرستش به مستی است در کیش مهر برون اند زین جرگه هوشیار ها
عاشقی یک فایده بسیار بزرگ در عبور از این ویرانه دارد
جز دلم کز به ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنید یدم که در این کار بماند
از سر ازل گنجی است در خانه دل پنهان خواهی که شود پیدا ویرانه کن این خانه
شراب بیخودی درکش زمانی مگر از دست خویش یابی امانی
عاشقی بیخودی وبی راهی است
وحده وحده وحده سومی به ذات برمی گردد که برای عارف نیستی به ارمغان دارد
برای عارف هرچه هست اوست به ارمغان دارد.
احادیث نفسی که در طی عمر بوده خود گویای حقایق بسیاری از اشتباهات ماست .علی حلال مشکل ماسوی است وفاطمه حلال مشکل علی است .
معمولا برای هرکسی پیش می آید که با مخاطبان گوناگونی روبرو شود
یکی از این مخاطبان موجودات احمق است .چندی پیش شنیدم که گفتند در حدیث داریم که تکبر کردن حماقت است و منبری گفت :حماقت کردن یعنی خریت کردن .یعنی برعکس عمل نمودن .
ممکن است مخاطب دیگر ما دشمن باشد .که هردو ما را به حطابی ناشایست خطاب نموده است .
لذا در هردو حال از مجادله با احمق بایست پرهیز نمود و جواب حرفهای ناشایسته که در حق ما میزنند نبایست داد .
منظورم این است که توهم فحش ندهی ولی میتوانی بگویی آنچه که شما می گویی من نیستم.
جای دیگر هم هست که جواب دوست را نمی دهی وآن جایی است که دوست سوالی از شما می پرسد که پاسخ شما کمالات و برتری های شما را عیان می سازد لذا می گویی هردو برویم ازفلان عالم بپرسیم.
درشبها ی رمضان ساعت 23در حیاط حرم امامزاده صالح حاج آقا امجد سخنرانی میکنند به غیر از شبهای احیا.دربین صحبتها یک نفرهست که درمیان سخنرانی به اذن حاج آقا اشعار بلند بالا ی عرفانی رابه نوای دلنشین میخواند .سخنرانی به مدح علی بن ابیطالب وحال وهوای خاصی اجرا میگردد.
ضمنا سید فاطمی نیا هم حول وحوش ساعت 21در مدرسه روشنگر -گل افشان جنوبی -در امتداد ایوانک از بزرگراه یادگار مراسم دارند این سید از سیدهای اهل تحقیق وارایه دهنده سخنهای استاندارد شده واز احتیاط گذشته است .
این احتیاطی است که عاقل میکند .سید نیز دارای سیمای عرفانی می باشد ونگاه وصحبتش دارای لطف خاصی است وادبیات طنز دارد.
تکیه برتقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گرصد هنر دارد توکل بایدش
کسی که راهرو است در راه نیاز به اعتماد و توکل به خداوند دارد اما این بدین معنی نیست که همه عمر را صرف این کار کند چون خداست که دارد خدایی میکند ولزومی ندارد که که از مقام های دیگر باز بمانی و خود را در مقام توکل متوقف بداری.
گاهی وقتها به مشکلی برمی خوری که راه حل آن رانمی دانی وخود مشکل به روان تو زیان می رساند وتو رااز همه چیز می اندازد اینجا همان دریایی است که در حال غرق شدنی و در این حین خدا رامی خوانی .اینجا نه توان جلو رفتن ونه عقب رفتن داری
توکل واعتماد به خداوند زمینه ای را فراهم می کند که بحران را به سلامت سپری کنیم یکی از این بحران ها فال بد زدن است که شرک است وبداندیشی است .ویکی هم دشمن است .
کسی که در رابطه با خداوند موفق باشد می تواند در رابطه با خلق موفق گردد.
اعتماد از کجا نشات میگیرد ؟،اعتماد یکی از صلاحیت خداوند و دیگری از ذکر ما نشات میگیرد گاه فراموش می کنیم که او باماست ومی تواند و وقتی کار مان که خیلی سخت شد ناگاه اورا به یاد میآوریم واین اعتماد خلاصی می آوردالبته خداوند هم از ضعف های ماآگاهی دارد.در آینده قصد هست در خصوص 3شخصیت مطلب بنویسم
1-حاج محمد اسماعیل دولابی
2-علامه حسن زاده آملی
3-عین القضات همدانی
ضمنا قراربور که در خصوص عطر ونمار وزن هم مطلبی آورده شود که انشاءالله در آینده این اقدام صورت گیرد.
برای این کار بایست نفی خواطرنمود.
خاطرات دنیوی مانع است در این خاطرات به یکی خوبی کردی و یکی به تو بدی کرده است بایست فراموش گردد موضوعی شما را غمگین کرده ویا اینکه از اتفاقی که فکر میکنید در آینده رخ می دهد نگران هستید.خویشتن را تفویض به حق کن که بهتر از اونمی یابی .
زاوهام طبیعت دور شو تا دل صفایابد
علایق نفسانی مطلبی دیگر است در این زمینه .
نکته ظریفی در این خصوص وجود دارد که میان توجه به نفس و علایق نفسانی تمایز قایل شویم . معمولا نفس وقتی روبه بدی است مذموم
است ووقتی روبه خوبی است ممدوح ونمی توان نفس را یک طور تصور کرد که قدخلقکم اطوارا.لذا در وقت مخالفت با نفس نباید معنی عدم توجه به نفس رخ دهدبلکه خواست ومبداء میل را بایست تغییر داد .البته در شرایط خاص این بی توجهی جهت صلاح وسلامت آن صورت میگیرد.
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه این کارندانست در انکار بماند.
جدولی از بحر وجودیم همه افسوس که در جهل غنودیم همه
گفت هرکه با علی(ع) باشد دشمن اوگردند وهرکه با محمد (ص )گردد فقر سراغ اوآید وهرکه با خداگردد بلا سراغ او آید.لطایفی در این مطالب نهفته است .
گاهی وقتها خیلی به مسایل سطحی نگاه می کنیم ،گویا به دنبال رفع خستگی و استراحت هستیم . واین رفع خستگی واستراحت لازمه زندگی است وشادابی ،استراحت مرحله بعد خستگی است که روح شاد است.
گاهی وقتها خیلی عمیق به مسایل نگاه می کنیم و احساس میکنیم گیر کردیم واگر بتوانیم از این عمق خارج شویم انرژی زیادی نصیب ما می شود .
گویا هرقدر بیشتر عمیق می شویم حساسیت ما بالا می رود و انرژی بیشتری نیاز پیدا می کنیم.
آسان گیر کارها برخود از روی طبع سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
این آسان گرفتن هم برای خود داستانی دارد.بهتر آن است که طوری زندگی کنیم که سبکبار باشیم .
اندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است .
در بستر نگاه بلند مدت حرکت کردن وگاه در عمق فرو رفتن و گاهی بیشتر در سطح بودن بایست آنقدر باشد که تو نام زوری بودن را ازخود برداری .
امام علی (ع):سعی کنید دلها را ازناحیه میل آنها پرورش دهید آنها را به زور وادار نکنید.
انسان دلش گاه رو میکند وگاه پشت لذا در وقت پشت کردن بایست آن را رها کرد یعنی بیا به سطح وگاه رو می کند یعنی بیا به عمق
لذا گاه می گویند :
هرکه شد محرم دل درحرم یار بماند وا نکه این کار ندانست در انکار بماند.
و گاه می گویند:
چون پرده دار به شمشیر می زند همه راکسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
دل هم برای خود تحمل خودش را دارد و عقل گاه بایست به فریاد او برسد.ومهم رعایت تعادل است.
دل به باد دادن بایست قسمتی از برنامه دل باشد که هرجه بادا باد.
شراب بیخودی درکش زمانی.
نفی کردن خواطر بابت این است که آبی که از سرچشمه در چشمه قرار است بیایید انباشته ویا آلوده نگردد.
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن .
وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
در ادبیات راهی که به چشمه وسرچشمه ختم می شود انتقام جایی ندارد . که چشمه دل است وسرچشمه ملکوت ،
نه تنها انتقام جایی ندارد بلکه بخشش هم هست و سریع بایست بخشید .جز موردی که خداوند حکمی دیگر در خصوص آن دارد.
پاسخ بدی را اگر با خوبی بدهی دشمن تو دوست میشود .وفا میکند ولی توقع وفا ندارد.
وفا مجوی زکس ورسخن نمی شنوی به هرزه طالب سمرغ وکیمیا میباش
به کسی که تو را محروم کرده عطا کن وکسی که به تو ظلم کرده عفو کن ....
اینگونه رفتار ،رفتاری است که 20سال از آن گذشته باشد و به آن بیاندیشی شادمان می گردی وتو از این سفره آقایی که انداخته ای سال ها وتا ابد متنعم می گردی .
ورایکم علم وحلم وحزم (دور اندیشی).