در نهاد آدمی قوه ای است که کارش تصرف در قوه حافظه و قوه خیال است ومعانی و تصویرهای ذخیره شده را دم به دم حاضر می کند .و آدمی نیز دم به دم به دنبال آرام کردن و راضی کردن خود است .اما کار به جایی میرسد که با توجه به افزایش حیطه موضوع و فقر آدمی ،ناتوانی وعجز به سراغ آدمی می آید لذا اینجا بایست از خود فرار کرد که فرارکنید به سوی خدا
تا بتوانی روی آرامش راببینی که الا بذکر الله تطمئن القلوب که کار را به اوبسپار چون همه چیز در حیطه کنترلی ما نیست و خداست که دارد خدایی می کند .هم واحد داشتن نیز به این ماجرا کمک می کند.
چون حسن عاقبت نه به رندی وزاهدی است آن به که کار خود به عنایت رها کنیم
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود خیال باشد که این کار بی حواله بر آید