استادی میگفت :اگر سخنرانی وگفتگو بداهه صورت گیرد وبگذاری که خداوند مطالب را روزی کند البته با ایجاد صفای باطنی وذکر اهل بیت و...سخنرانی مخلصانه تر است.
در پس آینه طوطی صفتی بنهاشته اند که هرآنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
استادی دیگر میگفت :نشان عاقل وجاهل در این است که عاقل فکر میکند وبعد می گوید وجاهل میگوید وبعد فکر میکند میدانید که فکر در دل است یعنی دل رهبر انسان است در واقع خود مغز انسان ابزار دل است مانند چشم و عقلی که میگویند ذهن نیست واین عقل بعد ماورایی دارد.
که حافظ می گوید :مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود
امیرمومنین در حدیثی میفرمایند :زبان عاقل پشت دلش وزبان جاهل جلوی دلش میباشد یعنی جاهل اول میگوید و و بعد فکر میکند .
سخن این دو استاد را اگر مکان وزمان را رعایت نکنی در تناقض یکدیگر قرار میگیرد .
در جایی که رابطه خالق ومخلوقی و شاگرد واستادی است وشبیه به آن استاد اولی مصداقیت دارد و در جایی که
اجتماع است وارتباطات آن استاد دومی مصداقیت دارد در رابطه شاگرد واستادی اصلا مرحله ای به نام اشراق وجود دارد که با سکوت کارها صورت میگیرد .
اگر انسان ظرف دلش از محبت خدا واولیا پر باشد در محفل مخصوص به دوستی می تواند از خزانه خود جمعیت را به فیض برساند و بایست از نا محرم پرهیز نمود .