مراقبت کلید همه مشکلات است مراقبت همیشه در حضور بودن است حدیث نفس مزاحم مراقبت است .
اینها عباراتی است که علامه حسن زاده می گویند.
حکم یکی نیست که بخواهیم با یک حکم کار را تمام شده بدانیم اطوار وجود ما در هرمرتبه حکم خاص خود را دارد اما راه بلد و کار بلد می خواهد که حکم هر مرتبه را بداند.
یاد خدا بهترین وسیله پیروزی است .
خداوند همه جا هست واز همه چیز آگاهی دارد حتی از نهان ما . همنشینی در این حضور موجب می شود که جان از موهومات و کارهای بی فایده خارج گردد.
کار صواب باده پرستی است حافظ برخیز وعزم جزم به کار صواب کن
هر قدر این مراقبت بهتر باشد نتایج صاف تری حاصل می گردد.
انسان به جایی می رسد که حجاب های گونا گون را بایست از پیش رو بردارد .و به مشاهده حقیقت بپردازد
این حقیقت پاک کننده است ای کاش می دانستیم وجود ما گناهی است که هیچ گناهی قابل قیاس با آن نیست
می گوید حسن ظن این فایده را دارد که سر کار نمانیم به خاطر گمان های گوناگون .
در مطلب بعدی شاید در خصوص نماز وزن وعطر بنویسم.
درک 2 در عنوان نوشته بدین معناست که این مطلب به موضوع درک وحرکت از مطالب آرشیومر بوط است .وبرای اطلاعات بیشتر می توانید به آن رجوع کنید. صورتگری در انسان توسط قوه خیال صورت می گیرد . در قوس صعود ونزول.
به وسیله قوه خیال است که تصویر یک انسان در انسان مشخص می شودشبیه دوربین عکاسی. وبه وسیله قوه وهم این تصویر مشخص می گردد مربوط به آقای ایکس است .
چیزی که حیرت آور است این است که قوه خیال معنا را هم صورتگری می کند . کاری که دوربینهای عکاسی از انجام آن عاجزند و هیچ دوربین عکاسی اختراع نشده است که معنا رابه صورتی تبدیل کند.
خواب یکی از مصادیق این مدعاست .در خواب آیینه ادراکی به سوی غیر محسوسات رو می کند وتصاویر دریافتی ناشی از بالاست.
این حواب تعبیر می شود مثلا تصویری که از معنا گرفته شده در خواب مشاهده می گردد.
وآن اتفاق که بایست رخ می دهد به دلیل اینکه نفس آدمی به عالم امر ارتباط دارد (قل الروح من امر ربی ) و این تعبیر کار هر کسی نیست .
وبرای نتیجه گیری می بایست متغیر های گوناگونی را لحاظ کرد .
مثلا دیدن شیر در خواب برای عالم وثروتمند تعبیر جداگانه ای دارد و اینکه خواب مربوط به بهار باشد یا زمستان نیز در تعبیر اثر می گذارد.
ادراک می تواند به شکل احساس ،تخیل ، توهم و یا تعقل صورت گیرد .
چون وهم را عقل ساقط می دانند به تثلیث این سه نوع ادراک رانام می برند.
در فلسفه اشراقی سکوت روش آنهاست .اشراقیون با سکوت و به طور مستقیم از نفس استاد با سکوت استفاده می کنند.سکوت رحمت رحیمیه خداوند است .با سکوت فواید بسیاری نصیب آدمی می شود .
سکوت آدمی را با درونش آشنا می کند .سکوت طلاست و حرف زدن نقره است (امام جواد علیه السلام)
سکوت به معنی استفاده نکردن از زبان می تواند باشد .اگر بتواند انسان به سبب درک حضور حقیقه الحقایق جان خود را از غیر تخلیه وخلوت کند و بر دریای رحمت ودرمقابل نسیم رحمت او قراردهد خوشا بر احوالاتش.
البته این امر مستلزم کردار شایسته و علوم بایسته است و در این مسیر می تواند از نفوس اولیا الله بهره مند شود . اینجا در یایی است که هر کسی بدان نرسد. هزاران سالک در اینجا وامانده مشاهده می شوند.از ظاهر پرستان بگذریم .یا علی مدد
وفتی به سراغ شناخت انسان می رویم به این نتیجه می رسیم که حلال مشکلات انسان در مراتب وجودیش طهارت قوای انسانی است .انسان دو نوع قوه دارد.
1-قوایی که اسباب ادراک راحاصل میکنند.این ادراک می تواند به شکل صورت یا معنا باشد.ادراک صوری در حس مشترک وحفظ آن در قوه خیال صورت می گیرد.حواس ظاهری از پایین به سوی آیینه ادراکی اشکال وصور را می رسانند تا ادراک حاصل شود ،خود حواس آلت هستند وکار ارداک را انجام نمی دهند.وهمچنین معانی جزیی در قوه وهم ادراک می شود ودر قوه حافظه حفظ می شود وکلی راقوه عاقله ادراک می کند .
بنا براین درانسان کار ادراک وحفظ این ادراک ونوع تصرف بر این محفوظات به وسیله قوای گوناگونی به نام حس مشترک ،قوه متخیله (کار تصرف بر ادراکات انجام شده و ذخیره شده را بر عهده دارد)،قوه حافظه ،قوه خیال وقوه عاقله وقوه وهم انجام می شود.
عواملی بر روی این عملکرد اثر مثبت ومنفی میگذارد.که طهارت این قوا عملکرد ادراک را بهبود می بخشد.
از این میان قوه عاقله به دوقسم نظری وعملی تقسم بندی می شود .قوه نظری شامل عقل هیولانی ،عقل بالملکه ،عقل بالمستفادو... می باشد وعقل عملی شامل تخلیه ،تحلیه،تجلیه و... می باشد.
در شرح این قوا مطلب بسیار است .
براین آیینه می تواند مدرکاتی از بالا(اگر توجه از عالم محسوسات برداشته شود)نیز وارد آید.این آیینه همان حس مشترک است .بنابراین توجه به دنیا یا آخرت ادراک مربوط به خود را حاصل می کند .اما در اینجا مقام لایشغله شان عن شان نیز وجود دارد که امام معصوم دارای آن است که پرداختن به دنیا آنها را از آخرت باز نمی دارد.
2-قوایی که به موجب ادراک اسباب حرکت را حاصل می کند.
.این قوا می توانند نقش مباشر را هم داشته باشند.ومباحث زیادی دراین بین می باشد .که در همین حد یعنی شکل گیری ادراک وحرکت سخن را کوتاه می کنیم.
ما وقتی جانمان هم آشیان با رقایق وحقایق می شود و به عیش زنده بودن می رسیم که این قوا راتطهیر کنیم وبا صدق وصفا کار راست میآید که لایمسه الا المطهرون.
کار تشنه بدان جا می رسد که آب در کام خود می یابد
بالله اگر تشنه ام آبم تویی بحر من و موج و حبابم تویی
بیا ای شیخ از خمخانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد
بعداز شنیدن وگفتن اکنون با سکوت به مقصود می رسد با نیستی به مقصود می رسد وآن مزاحم که حدیث نفس بود رسوا شد که با قالب فریبنده تورا مزاحمت می نمود .
که از کمال اسلام مرد این است که از کارهای بیهوده بپرهیزد به قول عین القضات ندانم که فهم خواهی کرد یا نه .
که به سبب اعتقاد به اتحاد عاقل ومعقول شهید شد.و اتحاد فراتر از اتصال است .
در رگ چیزی روان می شود که شرابا طهورا نام می گیرد وتواز کجا بدین مقام رسیدی گفت از آنجا رسیدم که دیدم این خودم هستم که جام دلم را به سبب توجه به آن نقاشی می کنم .حال چه نقش خوب یابد
فهمیدم که کار خودم هست که لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.
گفت چون دیدم که هرچه می کشم خوش نمی شود فلذا توجه من رو به بی سویی یافت وزین رو چنین بی سو شدم.
وهر لحظه از خود غافل نبودم که اعدا عدوک نفسک التی بین جنبک
العلم هوالحجاب الاکبر در راه آنچه که از مشاهده باز می دارد حجاب است .آنچه دیده ای نادیده گیر وآنچه شنیده ای ناشنیده گیر واز عادت پرستی رها شو.
بایست توجه را از حدیث نفس برداشت وبه مشاهده کشاند آنچه که حقیقت است .
گفت عاشقی بیخودی وبی راهی است .هرکس که عاشق نیست خودبین است .واز هوای نفس پیروی نکنید .
هر که قدم از عالم هوی به در نهاد قدم در بهشت نهاد در آنجا جز خدا کس نباشد.
انا انزلناه فی لیله القدر.
توجه به خویشتن می تواند به سرگرمی وسرگردانی کشیده شود ولذا می گویند خویشتن را مشغول کن تا نفس شماررا سر کار نگذارد .
به قول عین القضات همدانی :
همیشه دل در بر جانان نبود بسیار بود تره بود نان نبود
واما در وبلاگ خود مطالبی می نویسم که مطالعه آثار بزرگانی چون
عین القضات همدانی ،علامه حسن زاده آملی ،مرحوم الهی قمشه ای ودیگر ان در آن اثر گذار بوده است .
در اینجا از دوست خوبم آقای رضایی از بابت حسن نگاه و توجه خود به نوشته هایم تشکر می کنم.
ایشان ارادت خاصی به عین القضات همدانی دارند .
پرسند رفیقان من از حال دلم آن دل که مرا نیست چه دانم حالش
توجه سبب ادراک می شود وادراک همان انسان است که ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای .
پیامبر فرمود هر کسی هرچه را دوست داشته باشد با آن محشور می شود حتی اگر سنگ باشد وانسان هر چه را دوست دارد بدان توجه دارد وتوجه سبب ادراک می شود ولذا می گویند بین عاقل ومعقول اتحاد برقرار می شود .
واما برداشتن کلی توجه از دنیا سری دیگر دارد .اینجا همان موت است که رخ داده است که مرگ این انقطاع است اما از نوع ارادی .
از هیچ کس گله نداشتن نشانه این عدم توجه به دنیاست .
مرا به سوی عزیزترین توجه هدایت کنید .گفت تو بایست به مقام یافتن خود ودیدن خود بررسی .
رب الدخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطان النصیرا
صفحه وجودی هر انسان ،سرزمینی است که سلطنتش ممکن است هر لحظه در دست یک فرمانده است فرمانده اوهام وخیالات فرمانده غضب ،فرمانده شهوات ،فرمانده عقل ،فرمانده عشق والفت وجامعه انسانی نیز می توانند به سبب انتخاب این فرماندهی جامعه ای خیالی ،حیوانی ؛عقلی،عرفانی باشد البته در این بحث قایل به تفکیک نیستیم که برهان وعرفان وقران را از هم جدا کنیم .
ویا شهوت راسرکوب کنیم وغضب را بی فایده بدانیم.
مهم این است که انسان بداند رفتار وافکار او به زودی در او ملکه می شود یعنی دارای آن می شود .که او دارد اهل کدام قافله می شود.
لذا شراب بیخودی درکش زمانی مگر از دست خویش یابی امانی
شاید این کلمه شما را به یاد رساله احکام بیاندازد اما این کلمه گمشده زندگی آدمی است همان کلیدی است که درها را به روی آدمی باز می کند .
طهارت موجب لمس حقایق می شود در این باره سخن بسیار است اینکه خوب اندیشی ،حسن ظن از طهارت است وقتی که در سکوت شب جان آدمی خاطرات دنیوی را فراموش کند واز علایق نفسانی بگذردروحی به او بخشیده می شود که دوام آن حال با موت کامل م شودموتی تسلیم دارداینها مطالبی است که بایست بر دل بنشیند وبا طمع فاصله دارداینجا یک کلاس بالاتر از حکمت و تنزیه است جایی است که آینه می شکند و عکس رخ یار می مانداینجا فنا است که به بقا می رسی
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود
اینجا رسیدن به وحدت وجود است و ترک مالکیت خویش اینجا مدبرامور خود نیستی اینجا مفتی است اما تاجان باقی است جانان را نبینی تا وجود تو هست اورا نبینی .