جان آدمی چون تن بعد مدتی خسته می شود با این جان بایست رفت لذا گاهی نا توان می شود وبایست صبر کرد وگاهی او را رها کرد تا خود رابیابد و نبایست با او رفتار نادرستی داشته باشیم که که چون پژواک به سوی ما بر می گردد.جان بایست سبک باشد نبایست روی آن چیزی بنشیند واگر طول بکشد لطافت خود را از دست می دهد .نبایست بدی های دیگران را نگه داریم وخوبی هایی که کردیم.
جان خیلی تاثیر پذیری بالا دارد . در اثر انتظار می گیرد در اثر شتاب بد میشود خلاصه احکام خاصی برآن جاری است او راکودک گویند چون براثر تلقین زبانش باز می شودو حالش عوض می گردد.
به تکرار فکر شک یا یقین حاصل می گردد.
لذا توصیه شده روی گمان خود کار کنید و آن را نیکو سازید .گویی هرروز بایست کمی کودک دل را به اندیشه های نیکو و قوت دار ساخت .
من با گمان بندگانم قرینم اگر گمان نیک کنند نیک ببینند و گوید به خدا سوء ظن نداشته باشید و گوید حسن ظن تان را به خدا زیاد کنید لذا بایست خود را خوب بسازیم.بایست با خدا حساب باز کرد.گفت من خود را چگونه بسازم گفت :سعی کنید دلها را از ناحیه میل شان پرورش دهید آنها را به زور وادار مکنید .
ناحیه میل نشانی درست ساختن دل است و مطلب بعد این است که بایست مبداء این میل را تغییر داد .